
سفر به جیپور
سفر ما به جیپور پر از تجربههای جالب و آشنایی با فرهنگ محلی هند بود. همانطور که در دو سفرنامه قبلی اشاره کردم، پس از سوار شدن در قطار به سمت جیپور، ناگهان در میانه راه بانویی هندی به سمت من آمد، دستش را روی سرم گذاشت و شروع به صحبت کرد. با تعجب به او نگاه کردم و نمیدانستم در حال انجام چه کاری است. همسفر کنار دستیام توضیح داد که این خانم برای مردم دعا میکند و در مقابل آن پول میگیرد؛ او به نوعی یک راهزن مدرن است. مبلغی به او دادیم و او از کنارمان عبور کرد.
فضای قطار
در قطارهای هند نیز مانند متروهای کشور خودمان، دستفروشهایی وجود دارند که خوراکیهایی مانند آب، دوغ و بستنی میفروشند. همانطور که در عکسها مشاهده میکنید، کیفیت این قطار نسبت به قطار قبلی پایینتر بود، اما باز هم از نظر هندیها در دسته قطارهای درجه یک قرار میگرفت.
رسیدن به جیپور
با رسیدن به جیپور، هوا کاملاً تاریک شده بود. پس از پیاده شدن از قطار، دو نفر به سمت ما آمدند و پیشنهاد دادند که با توکتوک آنها به مقصد برویم. با توجه به تجربه قبلی، شروع به چانهزدن کردیم و توانستیم قیمت را از ۲۰۰ روپیه به ۶۰ روپیه کاهش دهیم. سوار توکتوک شدیم و به سمت هتل زیبایی که از قبل رزرو کرده بودیم، حرکت کردیم.
هتل کریشنا پالاس
این هتل را از طریق وبسایت بوکینگ رزرو کرده بودم و عکسهای آن واقعاً جذاب و دیدنی بودند؛ به همین دلیل برای دیدن آن لحظهشماری میکردم. وقتی به هتل رسیدیم، متوجه شدیم که واقعاً به همان زیبایی عکسهاست. ویدئوی کوتاهی از این هتل را در لینک زیر قرار دادهام که میتوانید برای آشنایی بیشتر با آن تماشا کنید.
اتاقمان را از «هارش» تحویل گرفتیم و وارد فضای رویایی هتل کریشنا پالاس شدیم. هارش، دوستداشتنی و مهربان بود و در ادامه سفر بیشتر درباره او خواهم نوشت. از ویژگیهای این هتل میتوان به نظافت عالی و تمیزی تخت، حمام و سرویس بهداشتی اشاره کرد که تصاویری از آنها را در ادامه میبینید.

با علی و معین علی با عدد ۱۶۰۰ روپیه توافق کردیم و قرار شد که فردا از صبح تا غروب با ما باشد و مکان های دیدنی جیپور را به ما نشان دهد که این مکان شامل دهکده فیل ها، شهر صورتی،معبد گتوره د چتریان، قلعه آمبر فورت، شهر صورتی، جال محل، هوا محل بود.که در زیر به تفصیل به آنها خواهیم پرداخت.
مقصد اول گتوره دی چتریان:

مقصد دوم عبور از شهر صورتی و دهکده فیل ها:

مقصد سوم قلعه آمبر فورت:
برای فراموش کردن تجربهام در دهکده فیلها، با یک بستنی سعی کردم خاطرات ناخوشایند را از ذهنم پاک کنم. در همین حین، به قلعه آمبر رسیدیم که زیبایی خیرهکنندهای از پایین داشت.
مسیر نسبتا طولانی تا بالای قلعه پر از دیدنیهای جذابی است که منتظر شما هستند. این کاخ که در قرن شانزدهم توسط فرمانده بزرگ فرمانروایان مغول راجا من سینگ تأسیس شده، به چهار سطح تقسیم شده است و هر کدام دارای حیاط مخصوص به خود هستند.
ما از طریق دروازه خورشید، که رو به شرق قرار دارد و توسط مهاراجاها و مهمانان VIP آنها استفاده میشد، وارد قلعه شدیم. این دروازه به اولین حیاط باز میشود که محل برگزاری رژههای پیروزی بوده است.
در حین حرکت به سمت بالا، از صف خرید بلیط عبور کردیم و شروع به پیادهروی کردیم که ناگهان یک فیل غولپیکر از پشت سر به سمت ما آمد. ما سریعاً کنار رفتیم و جلوتر، یک دستفروش میوه عجیبی میفروخت که تصویر آن را در زیر میبینید.
میوه را خریدیم و امتحان کردیم؛ طعمی تقریبا بیطعم داشت، اما به طور کلی بد نبود.


مقصد چهارم جال محل:

مقصد پنجم هوا محل:
بعد از دیدن هوا محل ما از علی جدا شدیم و به هتل بازگشتیم و از رزروشن هتل که همان هارش خودمان بود پرسیدیم این نزدیکی ها فست فود خوب کجاست که او به ما دومینوس را برای صرف پیتزا معرفی کرد. برای شب رفتیم و یک دل سیر پیتزا خوردیم و دسری را برای آخر شب به هتل آوردیم و شروع کردیم به فیلم دیدن در هتل قصر زیبای خودمان.

برای روز آخر در جیپور تصمیم گرفتیم کل روز را در بازار بزرگ و زیبای این شهر بگذرانیم که واقعا جزو بهترین تجربه های بازار گردی من بود و تقریبا برای همه خانواده سوغاتی خریدیم و دست پر به هتل برگشتیم. وسایل را در هتل گذاشتیم و برای صرف شام چون من عاشق برگرکینگ هستم به پاساژ پینک مال رفتیم و برگرکینگ سفارش دادیم. لازم است بدانید که به خاطر احترام به گاو در این شهر و هندو بودن 90 درصد اهالی جیپور تقریبا همه غذاهای گوشتی با مرغ سرو میشود حتی برگرهای برگرکینگ که البته خیلی هم خوشمزه بود و باید به عقاید احترام گذاشت.
نتبجه گیری:
این آخرین سفرنامه من از کشور عجایب هندوستان زیبا بود و طبق معمول سفرنامه ها میخواهم کمی دلنوشته را به آخر این متن اضافه کنم. سفر به هندوستان برای من بسیار عقیده ساز بود و مدام در فکرهای معنوی فرو میرفتم.مردمی که همه به دنبال خدا بودند و از خدا شمایل مختلفی ساختند، مردمی که همه نیاز به پرستیدن چیزی داشتند که باید او را ببینند. در سر هر کوچه خدایی نمایان بود و احترام خاصی داشت اما مدام در ذهن من خدای خود خودنمایی میکرد. خدایی که هیچ شریک و نمونه ای ندارد و اینقدر بزرگ است که در قالب هیچ مجسمه و تمثالی جا نمیشود.خدایی که قدرت دارد اما نباید از اون ترسید و خدایی که دائم ناظر بر اعمال من است.
به قول حسین پناهی خدا بسیار بزرگتر از تعریف انبیاست. آری خدایان بیشمار که دیگر خدا نیستند و فقط یک نمادند.
من به ذاتی باور دارم که بدون اراده آن برگ از درختی نخواهد افتاد و تمام این مسیر را با مراقبت و حفاظت او تا به اینجا رساندم و هیچ وقت نیاز نبود برای دیدنش لباس خاصی یا ادکلون خاصی بزنم یا به مکانی بروم زیرا او از رگ گردن به من نزدیک تر است.در شب آخر دلم برای ایران بسیار تنگ شد، کلا من طاقت دوری بیشتر از دو هفته از ایران را ندارم.
در گوش من و همسفرم یک هدفون بود که با آهنگی زمزمه میکرد: ایران شروع و پایان،ایران بالاتر از جان،ایران نبینمت ویران. اشک از چشمم سرازیر شد و در دل جیپور هوای ایران کردم. هند کشور زیبایی است و به شما پیشنهاد میکنم هند ندیده از دنیا نروید اما باز هم ایران خودمان زیباترین جای دنیاست.
ممنونم که همراه من بودید. با من نظراتتان را در میان بگذارید.